شماره ٩٤: از وصل تو آتش جگر خيزد

غزلستان :: انوری ابیوردی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از وصل تو آتش جگر خيزد
وز هجر تو ناله سحر خيزد
سرگشته عالم هواى تو
هر روز ز عالم دگر خيزد
ديوانه زلف و خسته چشمت
هر فردايى ز دى بتر خيزد
گويى به هلاک جانت برخيزم
برخاسته گير از اين چه برخيزد
هنگام قيام خاک پايت را
خورشيد فلک به فرق سر خيزد
مه چون سگ پاسبانت ار خواهى
هر لحظه ز آستان در خيزد
ما را ز دهان تنگ شيرينت
زان چه که به تنگها شکر خيزد
کانجا سخن زر به خروارست
وانجا سخنت ازين چه برخيزد
روى چو زرست انورى را بس
وز کيسه او زر اين قدر خيزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید