با روى دلفروزت سامان بنمى ماند
با زلف جهان سوزت ايمان بنمى ماند
در ناحيت دلها با عشق تو شد والى
جز شحنه عشقت را فرمان بنمى ماند
زين دست عمل کاکنون آورد غم عشقت
آن کيست که در عشقت حيران بنمى ماند
در حقه جان بردم غم تا بنداند کس
هرچند همى کوشم پنهان بنمى ماند