شماره ٢٠٥: يارم تويى به عالم يار دگر ندارم

غزلستان :: انوری ابیوردی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
يارم تويى به عالم يار دگر ندارم
تا در تنم بود جان دل از تو برندارم
دل برندارم از تو وز دل سخن نگويم
زان دل سخن چه گويم کز وى خبر ندارم
دارم غم تو دايم با جان و دل برابر
زيرا که جز غم تو چيزى دگر ندارم
هر ساعتى فريبم دل را به عشوه تو
گويى که عشوه تو يک يک ز بر ندارم
گفتى که صبر بگزين تا کام دل بيابى
صبر از چنان جمالى نشگفت اگر ندارم
صبرم چگونه باشد از عشق ماهرويى
کاندر زمانه کس را زو دوستر ندارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید