شماره ٢١١: کارم به جان رسيد و به جانان نمى رسم

غزلستان :: انوری ابیوردی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کارم به جان رسيد و به جانان نمى رسم
دردم ز حد گذشت و به درمان نمى رسم
ايمان و کفر نيست مرا در غمش که من
در کار او به کفر و به ايمان نمى رسم
راهيست بى کرانه غم عشقش و مرا
چون پاى صبر نيست به پايان نمى رسم
ياريست بس عزيز به ما زان نمى رسد
صيديست بس شگرف بدو زان نمى رسم
گويد به ما ز حرمت ماکم همى رسى
حرمت بهانه ايست ز حرمان نمى رسم
سلطان عشق او چو دلم را اسير کرد
معذورم ار به خدمت سلطان نمى رسم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید