نگفتى کزين پس کنم سازگارى
به نام ايزد الحق نکو قول يارى
بهانه چه جويى کرانه چه گيرى
بيا در ميان نه به حق هرچه دارى
همى گويى انصاف تو بدهم آرى
تو معروف باشى به انصاف کارى
همه عذر لنگست کز تو بديدم
سر ما ندارى بهانه چه آرى
به انصاف بشنو چنين راست نايد
که دل مى ربايى و غم مى گذارى
غم دل چه گويم تو زين کار دورى
به هرزه چه کوبم در خواستگارى
همان به که اين دردسر بازدارم
کنم با تو در باقى آن دوستدارى