وقت آنست که افيون بشراب اندازم
دو جهانرا بيکى جرعه خراب اندازم
دلم از صوت تذروان بهشتى نگشود
گوش بر ناله مرغان کباب اندازم
اى که بر زشتى من خنده زنى باش که من
بخرم دستى و از چهره نقاب اندازم
گل فشانند به بستر همه چون عرفى و من
مشت خس چينم در جامه خواب اندازم