شماره ٣٥٩: به خرد راه عشق مى پوئى
غزلستان ::
خاقانی ::
غزلیات
به خرد راه عشق مى پوئى
به چراغ آفتاب مى جوئى
تو هنوز ابجد خرد خوانى
وز معماى عشق مى گوئى
مرد کامى و عشق مى ورزى
در زکامى و مشک مى پوئى
زلف جانان ترازوى عشق است
رنگ خالش محک دل جوئى
جو زرين شدى ز آتش عشق
سرخ شو گر در اين ترازوئى
ورنه رسوا شوى به سنگ سياه
از سپيدى رسد سيه روئى
بر محک بلال چهره زرست
بولهب روى به ز نيکوئى
خون بکرى کجاست گر دادى
گريه و ديده را زناشوئى
به وفا جمع را چو صابون باش
نيست گردى چو گردها شوئى
بس کن از جان خشک خاقانى
که نه بس صيد چرب پهلوئى
نظرات نوشته شده