گرم و سردى کشيده ام که مپرس
هم به مردى رسيده ام که مپرس
زين چنين جام مى که مى نوشى
درد دردى چشيده ام که مپرس
اين چنين مست و لاابالى وار
از جهانى رسيده ام که مپرس
سخنى گفتم از زبان حبيب
هم به گوشى شنيده ام که مپرس
گل اين گلستان سلطانى
هم به دستى بچيده ام که مپرس
گوهرى را فروختم به بها
جوهرى را خريده ام که مپرس
از مه روى روشن سيد
آفتابى بديده ام که مپرس