ما از شرابخانه جانانه مى رسيم
مستان حضرتيم و ز ميخانه مى رسيم
از ما نشان ذوق خرابات جو که ما
مستيم و لاابالى و مستانه مى رسيم
اى عقل دور باش که رنديم و باده نوش
از بزم عشق مجلس جانانه مى رسيم
پروانه وار ز آتش عشقش بسوختيم
شمعى گرفته ايم و به پروانه مى رسيم
تاجى ز ذوق بر سر و در بر قباى عشق
بسته کمر ز عزت و شاهانه مى رسيم
سرمست مى رسيم ز خمخانه قدم
مخمور نيستيم که مستانه مى رسيم
از بندگى سيد خود مى رسيم باز
از ملک غيب بين که چه مردانه مى رسيم