ما عاشق مستيم و طلبکار خدائيم
ما باده پرستيم و ازين خلق جدائيم
بر طور وجوديم چو موسى شده از دست
بى پا و سر آشفته و جوياى لقائيم
روحيم که در جسم نباشد که نباشيم
موجيم که در بحر بيک جاى نپائيم
در صومعه سينه ما يار مقيم است
ما از نظرش صوفى صافى صفائيم
ما غرق محيطيم نجوئيم دگر آب
اى بر لب ساحل تو چه دانى که کجائيم
مائيم که از سايه گذشتيم دگربار
ما سايه نجوئيم همائيم همائيم
مائيم که از ما و منى هيچ نمانده است
در عين بقائيم و منزه ز فنائيم
گاهى چو هلاليم و گهى بدر منيريم
گاهى شده در غرب و گه از شرق برآئيم
سيد چه کنى راز نهان فاش بگفتيم
بى خود نگرستيم خدائيم خدائيم