خوش درآ در بحر ما ما را بجو
آب رو جوئى درين دريا بجو
قطره و موج و حباب و بحر و جو
هر چه مى خواهى بيا از ما بجو
قاب قوسين از ميانه طرح کن
مخزن اسرار اوادنا بجو
در خرابات فنا افتاده ايم
جاى ما جوئى بيا آنجا بجو
از بلا چون کار ما بالا گرفت
منصب عالى از آن بالا بجو
غير او نقش خيالى بيش نيست
بگذر از نقش خيال او را بجو
سيد ما را ز ياسين مى طلب
صورتش از معنى طاها بجو