قول ما حق است از حق مى شنو
نه مقيد بلکه مطلق مى شنو
از زبان هر چه آن دارد وجود
گوش کن سر اناالحق مى شنو
عاشق و معشوق مشتق شد ز عشق
راز اين مصدر ز مشتق مى شنو
يک زمان با ما درين دريا درآ
حال بحر ما ز زورق مى شنو
مجلس زندان ما با رونق است
قصه مستان به رونق مى شنو
ما و حق گر عقل گويد گو بگو
من نگويم قول احمق مى شنو
گفته مستانه سيد بخوان
از همه اشيا تو صدق مى شنو