شماره ٧٥٠: عالم جام است و فيض او مى
غزلستان ::
شاه نعمتالله ولی ::
غزليات - بخش دوم
عالم جام است و فيض او مى
بى او همه عالم است لاشيى
او را نبود ظهور بى ما
ما را نبود وجود بى وى
اى عقل تو زاهدى و ما رند
در مجلس ما ميا برو هى
يا رب که مدام باد ساقى
تا مى بدهد مرا پياپى
گوئى که ز باده توبه کردى
زنهار مگو چنين کجا کى
هر زنده دلى که کشته اوست
جاويد چو جان ما بود حى
مستيم و حريف نعمت الله
مى بر کف دست و گوش برنى
نظرات نوشته شده