شماره ١٦٧: بصد گردون تسلسل بست دور ساغر عشقم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
بصد گردون تسلسل بست دور ساغر عشقم
که گردانيد يارب اينقدر گرد سر عشقم
سياهى ميکنم اما برون از رنگ پيدائى
غبار عالم رازم سواد کشور عشقم
نه دنيا عبرت آموزم نه عقبى حسرت اندوزم
بهيچ آتش نميسوزم سپند مجمر عشقم
بصيقل کم نميگردد غرور زنگ خودبينى
مگر آئينه بر سنگى زند روشنگر عشقم
عنان بگسست عمر و من همان خاک درش ماندم
نشد اين بادبان آخر حريف لنگر عشقم
غمم در دم سرشکم ناله ام خون دلم داغم
نميدانم عرض گل کرده ام يا جوهر عشقم
گهى صلحم گهى جنگم گهى مينا گهى سنگم
دو عالم گردش رنگم جنون ساغر عشقم
چو شمع از گردنم حق وفا ساقط نميگردد
درآتش هم عرق دارم خجالت پرور عشقم
نيم نوميد اگر روزى دو احرام هوس دارم
که من چون داغ هر جا حلقه گشتم بر در عشقم
نه فخر کعبه دلخواهم نه ننگ ديرا کراهم
سر تسليم و فرش هر چه خواهى چاکر عشقم
ندارد موى مجنون شانه ئى غير از پريشانى
چه امکانست (بيدل) جمع گردم دفتر عشقم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید