دفتر اول از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
دل بدو دادند ترسايان تمام
خود چه باش‌د قوت تقليد عام
در درون سينه مهرش کاشتند
نايب عيسيش مي‌پنداشتند
او بسر دجال يک چشم لعين
اى خدا فرياد رس نعم المعين
صد هزاران دام و دانه‌ست اى خدا
ما چو مرغان حريص بي‌نوا
دم بدم ما بسته‌ى دام نويم
هر يکى گر باز و سيمرغى شويم
مي‌رهانى هر دمى ما را و باز
سوى دامى مي‌رويم اى بي‌نياز
ما درين انبار گندم مي‌کنيم
گندم جمع آمده گم مي‌کنيم
مي‌نينديشيم آخر ما بهوش
کين خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست
و از فنش انبار ما ويران شدست
اول اى جان دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
بشنو از اخبار آن صدر الصدور
لا صلوة تم الا بالحضور
گر نه موشى دزد در انبار ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست
ريزه‌ريزه صدق هر روزه چرا
جمع مي‌نايد درين انبار ما
بس ستاره‌ى آتش از آهن جهيد
وان دل سوزيده پذرفت و کشيد
ليک در ظلمت يکى دزدى نهان
مي‌نهد انگشت بر استارگان
مي‌کشد استارگان را يک به يک
تا که نفروزد چراغى از فلک
گر هزاران دام باشد در قدم
چون تو با مايى نباشد هيچ غم
چون عناياتت بود با ما مقيم
کى بود بيمى از آن دزد ليم
هر شبى از دام تن ارواح را
مي‌رهانى مي‌کنى الواح را
مي‌رهند ارواح هر شب زين قفس
فارغان نه حاکم و محکوم کس
شب ز زندان بي‌خبر زندانيان
شب ز دولت بي‌خبر سلطانيان
نه غم و انديشه‌ى سود و زيان
نه خيال اين فلان و آن فلان
حال عارف اين بود بي‌خواب هم
گفت ايزد هم رقود زين مرم
خفته از احوال دنيا روز و شب
چون قلم در پنجه‌ى تقليب رب
آنک او پنجه نبيند در رقم
فعل پندارد بجنبش از قلم
شمه‌اى زين حال عارف وا نمود
عقل را هم خواب حسى در ربود
رفته در صحراى بي‌چون جانشان
روحشان آسوده و ابدانشان
وز صفيرى باز دام اندر کشى
جمله را در داد و در داور کشى
چونک نور صبحدم سر بر زند
کرکس زرين گردون پر زند
فالق الاصباح اسرافيل‌وار
جمله را در صورت آرد زان ديار
روحهاى منبسط را تن کند
هر تنى را باز آبستن کند
اسپ جانها را کند عارى ز زين
سر النوم اخ الموتست اين
ليک بهر آنک روز آيند باز
بر نهد بر پايشان بند دراز
تا که روزش واکشد زان مرغزار
وز چراگاه آردش در زير بار
کاش چون اصحاب کهف اين روح را
حفظ کردى يا چو کشتى نوح را
تا ازين طوفان بيدارى و هوش
وا رهيدى اين ضمير و چشم و گوش
اى بسى اصحاب کهف اندر جهان
پهلوى تو پيش تو هست اين زمان
يار با او غار با او در سرود
مهر بر چشمست و بر گوشت چه سود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید