دفتر دوم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
روستايى گاو در آخر ببست
شير گاوش خورد و بر جايش نشست
روستايى شد در آخر سوى گاو
گاو را مي‌جست شب آن کنج‌کاو
دست مي‌ماليد بر اعضاى شير
پشت و پهلو گاه بالا گاه زير
گفت شير از روشنى افزون شدى
زهره‌اش بدريدى و دل خون شدى
اين چنين گستاخ زان مي‌خاردم
کو درين شب گاو مي‌پنداردم
حق همي‌گويد که اى مغرور کور
نه ز نامم پاره پاره گشت طور
که لو انزلنا کتابا للجبل
لانصدع ثم انقطع ثم ارتحل
از من ار کوه احد واقف بدى
پاره گشتى و دلش پر خون شدى
از پدر وز مادر اين بشنيده‌اى
لاجرم غافل درين پيچيده‌اى
گر تو بي‌تقليد ازين واقف شوى
بى نشان از لطف چون هاتف شوى
بشنو اين قصه پى تهديد را
تا بدانى آفت تقليد را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید