دفتر دوم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
دوستان در قصه‌ى ذاالنون شدند
سوى زندان و در آن رايى زدند
کين مگر قاصد کند يا حکمتيست
او درين دين قبله‌اى و آيتيست
دور دور از عقل چون درياى او
تا جنون باشد سفه‌فرماى او
حاش لله از کمال جاه او
کابر بيمارى بپوشد ماه او
او ز شر عامه اندر خانه شد
او ز ننگ عاقلان ديوانه شد
او ز عار عقل کند تن‌پرست
قاصدا رفتست و ديوانه شدست
که ببنديدم قوى وز ساز گاو
بر سر و پشتم بزن وين را مکاو
تا ز زخم لخت يابم من حيات
چون قتيل از گاو موسى اى ثقات
تا ز زخم لخت گاوى خوش شوم
همچو کشته و گاو موسى گش شوم
زنده شد کشته ز زخم دم گاو
همچو مس از کيميا شد زر ساو
کشته بر جست و بگفت اسرار را
وا نمود آن زمره‌ى خون‌خوار را
گفت روشن کين جماعت کشته‌اند
کين زمان در خصميم آشفته‌اند
چونک کشته گردد اين جسم گران
زنده گردد هستى اسراردان
جان او بيند بهشت و نار را
باز داند جمله‌ى اسرار را
وا نمايد خونيان ديو را
وا نمايد دام خدعه و ريو را
گاو کشتن هست از شرط طريق
تا شود از زخم دمش جان مفيق
گاو نفس خويش را زوتر بکش
تا شود روح خفى زنده و بهش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید