دفتر دوم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
تا يکى يارى ز ياران رسول
در دلش انکار آمد زان نکول
که چنين پيران با شيب و وقار
مي‌کندشان اين پيمبر شرمسار
کو کرم کو سترپوشى کو حيا
صد هزاران عيب پوشند انبيا
باز در دل زود استغفار کرد
تا نگردد ز اعتراض او روي‌زرد
شومى يارى اصحاب نفاق
کرد ممن را چو ايشان زشت و عاق
باز مي‌زاريد کاى علام سر
مر مرا مگذار بر کفران مصر
دل به دستم نيست همچون ديد چشم
ورنه دل را سوزمى اين دم ز خشم
اندرين انديشه خوابش در ربود
مسجد ايشانش پر سرگين نمود
سنگهاش اندر حدث جاى تباه
مي‌دميد از سنگها دود سياه
دود در حلقش شد و حلقش بخست
از نهيب دود تلخ از خواب جست
در زمان در رو فتاد و مي‌گريست
کاى خدا اينها نشان منکريست
خلم بهتر از چنين حلم اى خدا
که کند از نور ايمانم جدا
گر بکاوى کوشش اهل مجاز
تو بتو گنده بود همچون پياز
هر يکى از يکدگر بى مغزتر
صادقان را يک ز ديگر نغزتر
صد کمر آن قوم بسته بر قبا
بهر هدم مسجد اهل قبا
همچو آن اصحاب فيل اندر حبش
کعبه‌اى کردند حق آتش زدش
قصد کعبه ساختند از انتقام
حالشان چون شد فرو خوان از کلام
مر سيه‌رويان دين را خود جهاز
نيست الا حيلت و مکر و ستيز
هر صحابى ديد زان مسجد عيان
واقعه تا شد يقينشان سر آن
واقعات ار باز گويم يک بيک
پس يقين گردد صفا بر اهل شک
ليک مي‌ترسم ز کشف رازشان
نازنينانند و زيبد نازشان
شرع بى تقليد مي‌پذرفته‌اند
بى محک آن نقد را بگرفته‌اند
حکمت قرآن چو ضاله‌ى ممنست
هر کسى در ضاله‌ى خود موقنست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید