دفتر دوم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گر تو هستى آشناى جان من
نيست دعوى گفت معني‌لان من
گر بگويم نيم‌شب پيش توم
هين مترس از شب که من خويش توم
اين دو دعوى پيش تو معنى بود
چون شناسى بانگ خويشاوند خود
پيشى و خويشى دو دعوى بود ليک
هر دو معنى بود پيش فهم نيک
قرب آوازش گواهى مي‌دهد
کين دم از نزديک يارى مي‌جهد
لذت آواز خويشاوند نيز
شد گوا بر صدق آن خويش عزيز
باز بى الهام احمق کو ز جهل
مي‌نداند بانگ بيگانه ز اهل
پيش او دعوى بود گفتار او
جهل او شد مايه‌ى انکار او
پيش زيرک کاندرونش نورهاست
عين اين آواز معنى بود راست
يا به تازى گفت يک تازي‌زبان
که همي‌دانم زبان تازيان
عين تازى گفتنش معنى بود
گرچه تازى گفتنش دعوى بود
يا نويسد کاتبى بر کاغدى
کاتب و خط‌خوانم و من امجدى
اين نوشته گرچه خود دعوى بود
هم نوشته شاهد معنى بود
يا بگويد صوفيى ديدى تو دوش
در ميان خواب سجاده‌بدوش
من بدم آن وآنچ گفتم خواب در
با تو اندر خواب در شرح نظر
گوش کن چون حلقه اندر گوش کن
آن سخن را پيشواى هوش کن
چون ترا ياد آيد آن خواب اين سخن
معجز نو باشد و زر کهن
گرچه دعوى مي‌نمايد اين ولى
جان صاحب‌واقعه گويد بلى
پس چو حکمت ضاله‌ى ممن بود
آن ز هر که بشنود موقن بود
چونک خود را پيش او يابد فقط
چون بود شک چون کند او را غلط
تشنه‌اى را چون بگويى تو شتاب
در قدح آبست بستان زود آب
هيچ گويد تشنه کين دعويست رو
از برم اى مدعى مهجور شو
يا گواه و حجتى بنما که اين
جنس آبست و از آن ماء معين
يا به طفل شير مادر بانگ زد
که بيا من مادرم هان اى ولد
طفل گويد مادرا حجت بيار
تا که با شيرت بگيرم من قرار
در دل هر امتى کز حق مزه‌ست
روى و آواز پيمبر معجزه‌ست
چون پيمبر از برون بانگى زند
جان امت در درون سجده کند
زانک جنس بانگ او اندر جهان
از کسى نشنيده باشد گوش جان
آن غريب از ذوق آواز غريب
از زبان حق شنود انى قريب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید