دفتر دوم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
زاهدى بد در ميان باديه
در عبادت غرق چون عباديه
حاجيان آنجا رسيدند از بلاد
ديده‌شان بر زاهد خشک اوفتاد
جاى زاهد خشک بود او ترمزاج
از سموم باديه بودش علاج
حاجيان حيران شدند از وحدتش
و آن سلامت در ميان آفتش
در نماز استاده بد بر روى ريگ
ريگ کز تفش بجوشد آب ديگ
گفتيى سرمست در سبزه و گلست
يا سواره بر براق و دلدلست
يا که پايش بر حرير و حله‌هاست
يا سموم او را به از باد صباست
پس بماندند آن جماعت با نياز
تا شود درويش فارغ از نماز
چون ز استغراق باز آمد فقير
زان جماعت زنده‌ى روشن‌ضمير
ديد کبش مي‌چکيد از دست و رو
جامه‌اش تر بود از آثار وضو
پس بپرسيدش که آبت از کجاست
دست را بر داشت کز سوى سماست
گفت هر گاهى که خواهى مي‌رسد
بى ز چاه و بى ز حبل من مسد
مشکل ما حل کن اى سلطان دين
تا ببخشد حال تو ما را يقين
وا نما سرى ز اسرارت بما
تا ببريم از ميان زنارها
چشم را بگشود سوى آسمان
که اجابت کن دعاى حاجيان
رزق‌جويى را ز بالا خوگرم
تو ز بالا بر گشودستى درم
اى نموده تو مکان از لامکان
فى السماء رزقکم کرده عيان
در ميان اين مناجات ابر خوش
زود پيدا شد چو پيل آب‌کش
همچو آب از مشک باريدن گرفت
در گو و در غارها مسکن گرفت
ابر مي‌باريد چون مشک اشکها
حاجيان جمله گشاده مشکها
يک جماعت زان عجايب کارها
مي‌بريدند از ميان زنارها
قوم ديگر را يقين در ازدياد
زين عجب والله اعلم بالرشاد
قوم ديگر ناپذيرا ترش و خام
ناقصان سرمدى تم الکلام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید