دفتر سیم از کتاب مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
در عريش او را يکى زاير بيافت
کو بهر دو دست مى زنبيل بافت
گفت او را اى عدو جان خويش
در عريشم آمده سر کرده پيش
اين چراکردى شتاب اندر سباق
گفت از افراط مهر و اشتياق
پس تبسم کرد و گفت اکنون بيا
ليک مخفى دار اين را اى کيا
تا نميرم من مگو اين با کسى
نه قرينى نه حبيبى نه خسى
بعد از آن قومى دگر از روزنش
مطلع گشتند بر بافيدنش
گفت حکمت را تو دانى کردگار
من کنم پنهان تو کردى آشکار
آمد الهامش که يکچندى بدند
که درين غم بر تو منکر مي‌شدند
که مگر سالوس بود او در طريق
که خدا رسواش کرد اندر فريق
من نخواهم کان رمه کافر شوند
در ضلالت در گمان بد روند
اين کرامت را بکرديم آشکار
که دهيمت دست اندر وقت کار
تا که آن بيچارگان بد گمان
رد نگردند از جناب آسمان
من ترا بى اين کرامتها ز پيش
خود تسلى دادمى از ذات خويش
اين کرامت بهر ايشان دادمت
وين چراغ از بهر آن بنهادمت
تو از آن بگذشته‌اى کز مرگ تن
ترسى وز تفريق اجزاى بدن
وهم تفريق سر و پا از تو رفت
دفع وهم اسپر رسيدت نيک زفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید