دفتر سیم از کتاب مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
يادم آمد آن حکايت کان فقير
روز و شب مي‌کرد افغان و نفير
وز خدا مي‌خواست روزى حلال
بى شکار و رنج و کسب و انتقال
پيش ازين گفتيم بعضى حال او
ليک تعويق آمد و شد پنج‌تو
هم بگوييمش کجا خواهد گريخت
چون ز ابر فضل حق حکمت بريخت
صاحب گاوش بديد و گفت هين
اى بظلمت گاو من گشته رهين
هين چراکشتى بگو گاو مرا
ابله طرار انصاف اندر آ
گفت من روزى ز حق مي‌خواستم
قبله را از لابه مي‌آراستم
آن دعاى کهنه‌ام شد مستجاب
روزى من بود کشتم نک جواب
او ز خشم آمد گريبانش گرفت
چند مشتى زد به رويش ناشکفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید