دفتر چهارم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گفت عفريتى که تختش را به فن
حاضر آرم تا تو زين مجلس شدن
گفت آصف من به اسم اعظمش
حاضر آرم پيش تو در يک دمش
گرچه عفريت اوستاد سحر بود
ليک آن از نفخ آصف رو نمود
حاضر آمد تخت بلقيس آن زمان
ليک ز آصف نه از فن عفريتيان
گفت حمدالله برين و صد چنين
که بديدستم ز رب العالمين
پس نظر کرد آن سليمان سوى تخت
گفت آرى گول‌گيرى اى درخت
پيش چوب و پيش سنگ نقش کند
اى بسا گولان که سرها مي‌نهند
ساجد و مسجود از جان بي‌خبر
ديده از جان جنبشى واندک اثر
ديده در وقتى که شد حيران و دنگ
که سخن گفت و اشارت کرد سنگ
نرد خدمت چون بنا موضع بباخت
شير سنگين را شقى شيرى شناخت
از کرم شير حقيقى کرد جود
استخوانى سوى سگ انداخت زود
گفت گرچه نيست آن سگ بر قوام
ليک ما را استخوان لطفيست عام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید