دفتر پنجم از کتاب مولانا قدس الله سره

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
طوطيى در آينه مي‌بيند او
عکس خود را پيش او آورده رو
در پس آيينه آن استا نهان
حرف مي‌گويد اديب خوش‌زبان
طوطيک پنداشته کين گفت پست
گفتن طوطيست که اندر آينه‌ست
پس ز جنس خويش آموز سخن
بي‌خبر از مکر آن گرگ کهن
از پس آيينه مي‌آموزدش
ورنه ناموزد جز از جنس خودش
گفت را آموخت زان مرد هنر
ليک از معنى و سرش بي‌خبر
از بشر بگرفت منطق يک به يک
از بشر جز اين چه داند طوطيک
هم‌چنان در آينه‌ى جسم ولى
خويش را بيند مردى ممتلى
از پس آيينه عقل کل را
کى ببيند وقت گفت و ماجرا
او گمان دارد که مي‌گويد بشر
وان گر سرست و او زان بي‌خبر
حرف آموزد ولى سر قديم
او نداند طوطى است او نى نديم
هم صفير مرغ آموزند خلق
کين سخن کار دهان افتاد و حلق
ليک از معنى مرغان بي‌خبر
جز سليمان قرانى خوش‌نظر
حرف درويشان بسى آموختند
منبر و محفل بدان افروختند
يا به جز آن حرفشان روزى نبود
يا در آخر رحمت آمد ره نمود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید