دفتر پنجم از کتاب مولانا قدس الله سره

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
احمقانه از سنان رحمت مجو
زان شهى جو کان بود در دست او
باسنان و تيغ لابه چون کنى
کو اسير آمد به دست آن سنى
او به صنعت آزرست و من صنم
آلتى کو سازدم من آن شوم
گر مرا ساغر کند ساغر شوم
ور مرا خنجر کند خنجر شوم
گر مرا چشمه کند آبى هم
ور مرا آتش کند تابى دهم
گر مرا باران کند خرمن دهم
ور مرا ناوک کند در تن جهم
گر مرا مارى کند زهر افکنم
ور مرا يارى کند خدمت کنم
من چو کلکم در ميان اصبعين
نيستم در صف طاعت بين بين
خاک را مشغول کرد او در سخن
يک کفى بربود از آن خاک کهن
ساحرانه در ربود از خاکدان
خاک مشغول سخن چون بي‌خودان
برد تا حق تربت بي‌راى را
تا به مکتب آن گريزان پاى را
گفت يزدان که به علم روشنم
که ترا جلاد اين خلقان کنم
گفت يا رب دشمنم گيرند خلق
چون فشارم خلق را در مرگ حلق
تو روا دارى خداوند سنى
که مرا مبغوض و دشمن‌رو کنى
گفت اسبابى پديد آرم عيان
از تب و قولنج و سرسام و سنان
که بگردانم نظرشان را ز تو
در مرضها و سببهاى سه تو
گفت يا رب بندگان هستند نيز
که سببها را بدرند اى عزيز
چشمشان باشد گذاره از سبب
در گذشته از حجب از فضل رب
سرمه‌ى توحيد از کحال حال
يافته رسته ز علت و اعتلال
ننگرند اندر تب و قولنج و سل
راه ندهند اين سببها را به دل
زانک هر يک زين مرضها را دواست
چون دوا نپذيرد آن فعل قضاست
هر مرض دارد دوا مي‌دان يقين
چون دواى رنج سرما پوستين
چون خدا خواهد که مردى بفسرد
سردى از صد پوستين هم بگذرد
در وجودش لرزه‌اى بنهد که آن
نه به جامه به شود نه از آشيان
چون قضا آيد طبيب ابله شود
وان دوا در نفع هم گمره شود
کى شود محجوب ادراک بصير
زين سببهاى حجاب گول‌گير
اصل بيند ديده چون اکمل بود
فرع بيند چونک مرد احول بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید