دفتر پنجم از کتاب مولانا قدس الله سره

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
آن امينان بر در حجره شدند
طالب گنج و زر و خمره بدند
قفل را برمي‌گشادند از هوس
با دو صد فرهنگ و دانش چند کس
زانک قفل صعب و پر پيچيده بود
از ميان قفلها بگزيده بود
نه ز بخل سيم و مال و زر خام
از براى کتم آن سر از عوام
که گروهى بر خيال بد تنند
قوم ديگر نام سالوسم کنند
پيش با همت بود اسرار جان
از خسان محفوظ‌تر از لعل کان
زر به از جانست پيش ابلهان
زر نثار جان بود نزد شهان
حرص تازد بيهده سوى سراب
عقل گويد نيک بين که آن نيست آب
حرص غالب بود و زر چون جان شده
نعره‌ى عقل آن زمان پنهان شده
گشته صدتو حرص و غوغاهاى او
گشته پنهان حکمت و ايماى او
تا که در چاه غرور اندر فتد
آنگه از حکمت ملامت بشنود
چون ز بند دام باد او شکست
نفس لوامه برو يابيد دست
تا به ديوار بلا نايد سرش
نشنود پند دل آن گوش کرش
کودکان را حرص گوزينه و شکر
از نصيحتها کند دو گوش کر
چونک دردت دنبلش آغاز شد
در نصيحت هر دو گوشش باز شد
حجره را با حرص و صدگونه هوس
باز کردند آن زمان آن چند کس
اندر افتادند از در ز ازدحام
هم‌چو اندر دوغ گنديده هوام
عاشقانه در فتد با کر و فر
خورد امکان نى و بسته هر دو پر
بنگريدند از يسار و از يمين
چارقى بدريده بود و پوستين
باز گفتند اين مکان بي‌نوش نيست
چارق اينجا جز پى روپوش نيست
هين بياور سيخهاى تيز را
امتحان کن حفره و کاريز را
هر طرف کندند و جستند آن فريق
حفره‌ها کردند و گوهاى عميق
حفره‌هاشان بانگ مي‌داد آن زمان
کنده‌هاى خالييم اى کندگان
زان سگالش شرم هم مي‌داشتند
کنده‌ها را باز مي‌انباشتند
بي‌عدد لا حول در هر سينه‌اى
مانده مرغ حرصشان بي‌چينه‌اى
زان ضلالتهاى ياوه‌تازشان
حفره‌ى ديوار و در غمازشان
ممکن انداى آن ديوار نى
با اياز امکان هيچ انکار نى
گر خداع بي‌گناهى مي‌دهند
حايط و عرصه گواهى مي‌دهند
باز مي‌گشتند سوى شهريار
پر ز گرد و روى زرد و شرمسار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید