دفتر پنجم از کتاب مولانا قدس الله سره

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گفت اى شه جملگى فرمان تراست
با وجود آفتاب اختر فناست
زهره کى بود يا عطارد يا شهاب
کو برون آيد به پيش آفتاب
گر ز دلق و پوستين بگذشتمى
کى چنين تخم ملامت کشتمى
قفل کردن بر در حجره چه بود
در ميان صد خياليى حسود
دست در کرده درون آب جو
هر يکى زيشان کلوخ خشک‌جو
پس کلوخ خشک در جو کى بود
ماهيى با آب عاصى کى شود
بر من مسکين جفا دارند ظن
که وفا را شرم مي‌آيد ز من
گر نبودى زحمت نامحرمى
چند حرفى از وفا واگفتمى
چون جهانى شبهت و اشکال‌جوست
حرف مي‌رانيم ما بيرون پوست
گر تو خود را بشکنى مغزى شوى
داستان مغز نغزى بشنوى
جوز را در پوستها آوازهاست
مغز و روغن را خود آوازى کجاست
دارد آوازى نه اندر خورد گوش
هست آوازش نهان در گوش نوش
گرنه خوش‌آوازى مغزى بود
ژغژغ آواز قشرى کى شنود
ژغژغ آن زان تحمل مي‌کنى
تا که خاموشانه بر مغزى زنى
چند گاهى بي‌لب و بي‌گوش شو
وانگهان چون لب حريف نوش شو
چند گفتى نظم و نثر و راز فاش
خواجه يک روز امتحان کن گنگ باش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید