دفتر ششم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
اولم اين جزر و مد از تو رسيد
ورنه ساکن بود اين بحر اى مجيد
هم از آنجا کين تردد داديم
بي‌تردد کن مرا هم از کرم
ابتلاام مي‌کنى آه الغياث
اى ذکور از ابتلاات چون اناث
تا بکى اين ابتلا يا رب مکن
مذهبي‌ام بخش و ده‌مذهب مکن
اشتري‌ام لاغرى و پشت ريش
ز اختيار هم‌چو پالان‌شکل خويش
اين کژاوه گه شود اين سو گران
آن کژاوه گه شود آن سو کشان
بفکن از من حمل ناهموار را
تا ببينم روضه‌ى ابرار را
هم‌چو آن اصحاب کهف از باغ جود
مي‌چرم ايقاظ نى بل هم رقود
خفته باشم بر يمين يا بر يسار
برنگردم جز چو گو بي‌اختيار
هم به تقليب تو تا ذات اليمين
يا سوى ذات الشمال اى رب دين
صد هزاران سال بودم در مطار
هم‌چو ذرات هوا بي‌اختيار
گر فراموشم شدست آن وقت و حال
يادگارم هست در خواب ارتحال
مي‌رهم زين چارميخ چارشاخ
مي‌جهم در مسرح جان زين مناخ
شير آن ايام ماضيهاى خود
مي‌چشم از دايه‌ى خواب اى صمد
جمله عالم ز اختيار و هست خود
مي‌گريزد در سر سرمست خود
تا دمى از هوشيارى وا رهند
ننگ خمر و زمر بر خود مي‌نهند
جمله دانسته کاى اين هستى فخ است
فکر و ذکر اختيارى دوزخ است
مي‌گريزند از خودى در بيخودى
يا به مستى يا به شغل اى مهتدى
نفس را زان نيستى وا مي‌کشى
زانک بي‌فرمان شد اندر بيهشى
ليس للجن و لا للانس ان
ينفذوا من حبس اقطار الزمن
لا نفوذ الا بسلطان الهدى
من تجاويف السموات العلى
لا هدى الا بسلطان يقى
من حراس الشهب روح المتقى
هيچ کس را تا نگردد او فنا
نيست ره در بارگاه کبريا
چيست معراج فلک اين نيستى
عاشقان را مذهب و دين نيستى
پوستين و چارق آمد از نياز
در طريق عشق محراب اياز
گرچه او خود شاه را محبوب بود
ظاهر و باطن لطيف و خوب بود
گشته بي‌کبر و ريا و کينه‌اى
حسن سلطان را رخش آيينه‌اى
چونک از هستى خود او دور شد
منتهاى کار او محمود بد
زان قوي‌تر بود تمکين اياز
که ز خوف کبر کردى احتراز
او مهذب گشته بود و آمده
کبر را و نفس را گردن زده
يا پى تعليم مي‌کرد آن حيل
يا براى حکمتى دور از وجل
يا که ديد چارقش زان شد پسند
کز نسيم نيستى هستيست بند
تا گشايد دخمه کان بر نيستيست
تا بيايد آن نسيم عيش و زيست
ملک و مال و اطلس اين مرحله
هست بر جان سبک‌رو سلسله
سلسله‌ى زرين بديد و غره گشت
ماند در سوراخ چاهى جان ز دشت
صورتش جنت به معنى دوزخى
افعيى پر زهر و نقشش گل رخى
گرچه ممن را سقر ندهد ضرر
ليک هم بهتر بود زانجا گذر
گرچه دوزخ دور دارد زو نکال
ليک جنت به ورا فى کل حال
الحذر اى ناقصان زين گلرخى
که بگاه صحبت آمد دوزخى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید