دفتر ششم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
سايلى آمد به سوى خانه‌اى
خشک نانه خواست يا تر نانه‌اى
گفت صاحب‌خانه نان اينجا کجاست
خيره‌اى کى اين دکان نانباست
گفت بارى اندکى پيهم بياب
گفت آخر نيست دکان قصاب
گفت پاره‌ى آرد ده اى کدخدا
گفت پندارى که هست اين آسيا
گفت بارى آب ده از مکرعه
گفت آخر نيست جو يا مشرعه
هر چه او درخواست از نان يا سبوس
چربکى مي‌گفت و مي‌کردش فسوس
آن گدا در رفت و دامن بر کشيد
اندر آن خانه بحسبت خواست ريد
گفت هى هى گفت تن زن اى دژم
تا درين ويرانه خود فارغ کنم
چون درينجا نيست وجه زيستن
بر چنين خانه ببايد ريستن
چون نه‌اى بازى که گيرى تو شکار
دست آموز شکار شهريار
نيستى طاوس با صد نقش بند
که به نقشت چشمها روشن کنند
هم نه‌اى طوطى که چون قندت دهند
گوش سوى گفت شيرينت نهند
هم نه‌اى بلبل که عاشق‌وار زار
خوش بنالى در چمن يا لاله‌زار
هم نه‌اى هدهد که پيکيها کنى
نه چو لک‌لک که وطن بالا کنى
در چه کارى تو و بهر چت خرند
تو چه مرغى و ترا با چه خورند
زين دکان با مکاسان برتر آ
تا دکان فضل که الله اشترى
کاله‌اى که هيچ خلقش ننگريد
از خلاقت آن کريم آن را خريد
هيچ قلبى پيش او مردود نيست
زانک قصدش از خريدن سود نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید