دفتر ششم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
شاه‌زاده پيش شه حيران اين
هفت گردون ديده در يک مشت طين
هيچ ممکن نه ببحثى لب گشود
ليک جان با جان دمى خامش نبود
آمده در خاطرش کين بس خفيست
اين همه معنيست پس صورت ز چيست
صورتى از صورتت بيزار کن
خفته‌اى هر خفته را بيدار کن
آن کلامت مي‌رهاند از کلام
وان سقامت مي‌جهاند از سقام
پس سقام عشق جان صحتست
رنجهااش حسرت هر راحتست
اى تن اکنون دست خود زين جان بشو
ور نمي‌شويى جز اين جانى بجو
حاصل آن شه نيک او را مي‌نواخت
او از آن خورشيد چون مه مي‌گداخت
آن گداز عاشقان باشد نمو
هم‌چو مه اندر گدازش تازه‌رو
جمله رنجوران دوا دارند اميد
نالد اين رنجور کم افزون کنيد
خوش‌تر از اين سم نديدم شربتى
زين مرض خوش‌تر نباشد صحتى
زين گنه بهتر نباشد طاعتى
سالها نسبت بدين دم ساعتى
مدتى بد پيش اين شه زين نسق
دل کباب و جان نهاده بر طبق
گفت شه از هر کسى يک سر بريد
من ز شه هر لحظه قربانم جديد
من فقيرم از زر از سر محتشم
صد هزاران سر خلف دارد سرم
با دو پا در عشق نتوان تاختن
با يکى سر عشق نتوان باختن
هر کسى را خود دو پا و يک‌سرست
با هزاران پا و سر تن نادرست
زين سبب هنگامه‌ها شد کل هدر
هست اين هنگامه هر دم گرم‌تر
معدن گرميست اندر لامکان
هفت دوزخ از شرارش يک دخان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید