مرا چو زندگی از یاد روی چون مه توست
همیشه سجده گهم آستان خرگه توست
به هر شبی كشدم تا به روز زنده كند
نوای آن سگ كو پاسبان درگه توست
ز پیش آب و گل من بدید روح تو را
خرد بگفت كه سجده كنش كه او شه توست
سجود كرد و در آن سجده ماند تا به ابد
نهاده روی بر آن خاك خوش كه او ره توست
چه باشدت اگر این شوره خاك را كه منم
به نعل بازنوازی كه آن گذرگه توست
ایا دو دیده تبریز شمس دین به حق
تو كهربای دلی دل به عاشقی كه توست