رسم نو بین كه شهریار نهاد
قبله مان سوی شهر یار نهاد
نقد عشاق را عیار نبود
او ز كان كرم عیار نهاد
گل صدبرگ برگ عیش بساخت
روی سوی بنفشه زار نهاد
هر كه را چون بنفشه دید دوتا
كرد یكتا و در شمار نهاد
بی دلان را چو دل گرفت به بر
سركشان را چو سر خمار نهاد
منتظر باش و چشم بر در دار
كو نظر را در انتظار نهاد
غم او را كنار گیر كه غم
روی بر روی غمگسار نهاد
كس چه داند كه گلشن رخ او
بر دل بیدلم چه خار نهاد
از دل بیدلم قرار مجوی
كاندر او درد بیقرار نهاد
آهوان صید چشم او گشتند
چونك رو جانب شكار نهاد
آن زره موی در كمان ز كمین
تیرهای زره گذار نهاد
خویشتن را چو در كنار گرفت
خلق را دور و بركنار نهاد
رحمتش آه عاشقان بشنید
آهشان را بس اعتبار نهاد
در عنایات خویششان بكشید
جرمشان را به جای كار نهاد
نور عشاق شمس تبریزی
نور در دیده شمس وار نهاد