غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
برای دریافت روزانه فال حافظ روی دکمه زیر کلیک کرده و سپس در کانال یوتیوب غزلستان عضو شوید
مشاهده در یوتیوب
غزل شماره ۳۱۳۶
غزلستان
::
مولوی
::
دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل
افزودن به مورد علاقه ها
خواهی ز جنون بویی ببری
ز اندیشه و غم میباش بری
تا تنگ دلی از بهر قبا
جانت نكند زرین كمری
كی عشق تو را محرم شمرد
تا همچو خسان زر میشمری
فوق همهای چون نور شوی
تا نور نهای در زیر دری
هیزم بود آن چوبی كه نسوخت
چون سوخته شد باشد شرری
وانگه شررش وا اصل رود
همچون شرر جان بشری
سرمه بود آن كز چشم جداست
در چشم رود گردد نظری
یك قطره بود در ابر گران
در بحر فتد یابد گهری
خار سیهی بد سوختنی
گردش گل تر باد سحری
یك لقمه نان چون كوفته شد
جان گشت و كند نان جانوری
خون گشت غذا در پیشه وری
آن لقمه كند هم پیشه وری
گر زانك بلا كوبد دل تو
از عین بلانوشی بچری
ور زانك اجل كوبد سر تو
دانی پس از آن كه جمله سری
در بیضه تن مرغ عجبی
در بیضه دری ز آن مینپری
گر بیضه تن سوراخ شود
هم پر بزنی هم جان ببری
سودای سفر از ذكر بود
از ذكر شود مردم سفری
تو در حضری وین وهم سفر
پنداشت توست از بیهنری
یا رب برهان زین وهم كژش
تو وهم نهی در دیو و پری
چون در حضری بربند دهان
در ذكر مرو چون در حضری
اندیشه
دهان
سحر
سودا
طره
عشق
محرم
مرو
چشم
قبلی
بعدی
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل
اشعار مرتبط
سودای تو در جوی جان چون آب حیوان میرود
مرغ اندیشه كه اندر همه دلها بپری
ای ز تو مه پای كوبان وز تو زهره دف زنان
هر ذره كه بر بالا مینوشد و پا كوبد
ای شاه مسلمانان وی جان مسلمانی
نظرات نوشته شده
اولین نفر برای نظر دادن باشید و نظرتان را در مورد این شعر از طریق فرم زیر ارسال کنید.
نظر بدهید
نظر:
ارسال کننده:
ارسال