شماره ٥٩: باز دل گم گشت در کويت من ديوانه را

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
باز دل گم گشت در کويت من ديوانه را
از کجا کردم نگاه آن شکل قلاشانه را
گاه گاه، اى باد، کانجاهات مى افتد گذر
ز آشنايان کهن يادى ده آن بيگانه را
هر شب از هر سوى در مى آيدم در دل خيال
از کدامين سو نگهدارم من اين ويرانه را
شمع گو در جان بگير و سينه گو ز آتش بسوز
شمع از آنها نيست کو رحمت کند پروانه را
عمر بگذشت و حديث درد ما آخر نشد
شب به آخر شد کنون کوته کنيم افسانه را
جان ز نظاره خراب و ناز او ز اندازه بيش
ما به بويى مست و ساقى پر دهد پيمانه را
آخر اى دل، وقتى اندر کوى ما کردى گذر؟
اين چنين يکبارگى کردى فرامش خانه را
حاجتم نبود که فرمايى به ترک ننگ و نام
زانکه رسوايى نياموزد کسى ديوانه را
خسروست و سوز دل وز ذوق عالم بيخبر
مرغ آتشخواره کى لذت شناسد دانه را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید