شماره ٩١: که ره نمود ندانم قباى تنگ ترا

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
که ره نمود ندانم قباى تنگ ترا
که در کشيد به بر سرو لاله رنگ ترا
چنين که چشم ترا خواب بسته مى دارد
که باز دارد ازين خواب چشم شنگ ترا
نمى گذارد دنبال چشم تو سرمه
قوى به گوشه نهاده ست نام و ننگ ترا
خدنگ غمزه ازان ديده مى کند روشن
کنون که ديده سپر ساختم خدنگ ترا
چه گويمت که دل تنگ تو کرا ماند
اگر تو خورده نگيرى دهان تنگ ترا
کرشمه هاى تو از بس که هست نازآميز
نه آشتى تو داند کسي، نه جنگ ترا
دل قويست مرا در غم و عجب سنگى
که طاقت آرد زخم دل چو سنگ ترا
ز من به پاسخ شيرين و تلخ جان مى بر
که در من است اثر شکر و شرنگ ترا
به بوسه عذر چه گويي، تنم مگر چوبى ست
که راهوار کند چوب پاى لنگ ترا
دو چشم خسرو ازين پس خيال آن خط سبز
کزين دو آينه نتوان زدود زنگ ترا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید