شماره ٢٣٢: تا زيد بنده غم عشق به جان خواهد داشت

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
تا زيد بنده غم عشق به جان خواهد داشت
سر به خاک ره آن سرو روان خواهد داشت
اى پسر، عهد جوانيست، زکوتى مى ده
روزگارت نه همه عمر جوان خواهد داشت
چشم و ابرو منما، زانکه بلا خواهد خاست
فتنه گر دست بدان تير و کمان خواهد داشت
بوسه ده، ليک به پروانه آن غمزه مده
که ز شوخى همه عمرم به زيان خواهد داشت
مى کشى خلق که از حسن خودم اين سوداست
مکن اين سود که روزيت زيان خواهد داشت
توبه کردى ز جفا، نيست مرا باور، ازانک
ناز خوبى و جوانيت بر آن خواهد داشت
گفتي، ار من بروم هيچ مرا ياد کنى
اين حکايت به کسى گوى که جان خواهد داشت
عشق را گفتم، دل راز نهان مى دارد
گفت، من دانم و او، چند نهان خواهد داشت
خسروا، از تو چرا صبر گريزانست چنين؟
چند ازين واقعه خود را به کران خواهد داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید