شماره ٢٧٢: درد سر دوستان آه و فغان من است

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
درد سر دوستان آه و فغان من است
کاهش جان طبيب درد نهان من است
چند توان ديد واى بر دل مسکين جفا
گير که بيگانه شد آخر از آن من است
از دم سرد فراق برگ حياتم نماند
آفت اين برگ ريز باد خزان من است
گريه که از سوز دل گرم برون مى دهم
قطره آبست، ليک شعله جان من است
دل که ز من گم شده ست بر تو گمان مى برم
هست ترا خود يقين هر چه گمان من است
شوى هم از خون دل خاک سر کوى خويش
تا برود هر کجا نام و نشان من است
بى خبر پند گو بيهده جان مى کند
از پى مردن به عشق کوه گران من است
مى رود آن شوخ و من گر چه کنم ناله بيش
باز نيايد، از آنک عمر روان من است
دوش به خسرو ز لطف، گفت غلام منى
مرتبه اين خطاب نرخ گران من است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید