شماره ٢٨٢: چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت
آب حيات ريزد از چشمه زلالت
دانى که چيست مه را اندر ميان سياهى
يک نسخه ايست مظلم از دفتر کمالت
بيچاره من بماندم محروم از چنان روى
تا چشم کيست، يا رب، پيوسته در جمالت
از شام تا سحرگه از گريه مى بسوزم
هر دم اگر نيايد پروانه وصالت
از بس که در فراقت بسيار کرد پرسش
يکبارگى بماندم شرمنده خيالت
نزديک شد هلاکم، پرسيدنى نکردى
کاى دور مانده از من، در هجر چيست حالت؟
کافر دلا، اگر چه کردى حرام وصلم
بادا چو شير مادر خونهاى ما حلالت
چون مى کشيم باري، از روى خود ميفگن
بگذار تا برآيد جانم به پيش خالت
صد ساله قصه خود گويم که کم نگردد
والله، اگر نباشد انديشه ملالت
تو آن نه اى که گردى يکدم فرامش از جان
با آنکه مى نبيند خسرو هزار سالت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید