شماره ٣٢٢: رخت ولايت چشم پر آب را بگرفت

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
رخت ولايت چشم پر آب را بگرفت
غمت درونه جان خراب را بگرفت
چگونه خواب برد ديده را ز هجرانش
چنين که خون جگر جاى آب را بگرفت
گرفت خط لب چون آب زندگانى او
بسان سبزه که لبهاى آب را بگرفت
سؤال کردم بوسى از آن لب چو شکر
سخن در آمد و راه جواب را بگرفت
ز غيرت رخ او آفتاب خواست ز چرخ
فرو فتد، که ذنب آفتاب را بگرفت
رواست گر بزند خيمه بر فلک خسرو
که آن کمند چو مشکين طناب را بگرفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید