شماره ٣٨٤: بدان بهانه که حسنى ست بس فراوانت

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بدان بهانه که حسنى ست بس فراوانت
جفا بکن که هر آن کرده نيست تاوانت
مهى که چاک به دامان جانم افگنده ست
همان مهى ست که طالع شد از گريبانت
کسى که جان به سر يک نظاره خواهند داد
رهاش کن که نگه مى کند فراوانت
به نزد تست دلم باژگونه کن که در او
کنى نظاره که چندست داغ پنهانت
نگر که از زنخت چند دل به چاه افتاد
که تا لب است پر از جان چه زنخدانت
درونت در جگر سوخته کشم هر چند
که سر به سر ز نمک ساخته ست يزدانت
به نيم خنده چو صد جان دهى تو خسرو را
به نيم جان چه توان داد مزد دندانت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید