شماره ٣٩٨: جمال دوست مرا تا به چشم ديده شده ست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
جمال دوست مرا تا به چشم ديده شده ست
خيال او به دل تنگم آرميده شده ست
ز زلف پرده در او که پرده پوش دل است
بيا که پرده پوشيدگان دريده شده ست
کشيد عارض او خط، پناه چو، اى صبر
کنون که لشکر سوداى از جريده شده ست
هنوز مى کشدم دل به زلفت، ار چه مرا
هزار گونه گشايش ازان کشيده شده ست
رقيب گفت، شنيدى چه لطف مى گفتند؟
سخن ز گفتن من مى کند شنيده شده ست
نمى توان که دلم را ز تير او ببرم
ز تيرش ار چه دلم چند جا بريده شده ست
مگر سياه ازان گشت مردم چشمم
که آفتاب جمالش درون ديده شده ست
نيامده ست بر من دو روز، دانى چيست؟
لبش به دندان بگرفته ام گزيده شده ست
به دست شوق کمند نياز مى تابم
که باز آهوى صيادکش رميده شده ست
گهر ز ديده به دامن همى کشم به رهش
ز کار خسرو بيچاره دانه چيده شده ست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید