شماره ٤٢٢: سحرگاهان که باد از سوى گل عنبرفشان آيد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
سحرگاهان که باد از سوى گل عنبرفشان آيد
چو گل جامه درم کانم ز گل بوى نشان آيد
نگارا، ديده در ره مانده ام وين آرزو در دل
که يارب، نازنين يارى چو تو بر من چسبان آيد
حذر کن از دم سرد گرفتاران، مباد آن دم
کزينسان، تندبادى بر چنان سرو روان آيد
غمت هر شب رسد در کشتنم، وانگه امان يابم
که از بهر شفاعت را خيانت در ميان آيد
بدينسان چون زيد عاشق که از بهر خراش آن
زبان خنجر شود در دل چو نامت بر زبان آيد
مکش چندين مسلمان را که جانى مانده در قالب
نه آن مرغى ست جان کو باز سوى آشيان آيد
به رسم بندگى بپذير، خسرو را، چه کم گردد؟
به سلک بندگانت گر غلامى رايگان آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید