شماره ٤٩٤: باد آمد و بويى زنگارم نرسانيد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
باد آمد و بويى زنگارم نرسانيد
پنهان سخنى از لب يارم نرسانيد
فرياد من خسته رسانيد به کويش
فرياد که در گوش نگارم نرسانيد
افسوس که بگذشت همه عمر به افسوس
بخت آرزوى دل به کنارم نرسانيد
ايام جوانى به سر زلف بتان شد
اقبال به سر رشته کارم نرسانيد
چون بلبل دى با نفس سرد بمردم
ايام به گلهاى بهارم نرسانيد
چه سود ازين لاف عيارى که سياست
سر بر شرف کنگر دارم نرسانيد
گفتم که خوردم تيرى و ايمن شوم، آن نيز
آن کافر ديوانه سوارم نرسانيد
مشتاق ملک خاک شدم بر در دهليز
دولت به سراپرده يارم نرسانيد
صد شربت خون داد به خسرو ز غم عشق
يک جرعه مى وقت خمارم نرسانيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید