آن سرو خرامنده که جستم، به بر آمد
وان بخت که پيش آمده بد، بيش تر آمد
شادى همه غم بود ز بر نامدن کار
آن غم همه شادى شد و آن کار برآمد
بر لاله گلبرگ دماغم رسد امروز
کز زلف توام بوى نسيم سحر آمد
آيينه جان روى نما مى کشمت پيش
کايينه رخسار توام در نظر آمد
شيرينى لعلت نرود از بن دندان
کز لعل توام در بن دندان شکر آمد
در مردم من مردمک ديده نگنجد
اکنون که مرا روى تو در چشم تر آمد
در پاى تو خسرو چه کند، گر نکند جان
اکنون که مرا روى تو در چشم تر آمد