شماره ٥٠٦: گر بار دگر ماه من از بام برآيد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گر بار دگر ماه من از بام برآيد
بس فتنه که از گردش ايام برآيد
فرياد اسيران همه شب پيش در او
چون بانگ گدايان که گه شام برآيد
زنهار که آن بند قبا چست نبندى
کز نازکيش بخيه بر اندام برآيد
او کرده ترش گوشه ابرو ز سر خشم
من منتظر لب که چه دشنام برآيد؟
اى ساقى بدمست، مزن تيغ، که در تن
خون آنقدرم نيست که در جام برآيد
اى رند خرابات، سبو بر سر من نه
تا در همه شهرم به بدى نام برآيد
آن را که بهشتى صفتى داغ نکرده ست
گر از ته دوزخ کشيش خام برآيد
برنامد، اگر جان من، اى هجر، مکن جهد
گر يار همين است به ناکام برآيد
در کنگره عشق، گر افتد کله از سر
صاحب قدمى کو که به يک گام برآيد
جانا، چه به افسانه گذارى غم عشاق
اين نيست مهمى که به پيغام برآيد
خسرو، اگرت نيست مرادي، مخور افسوس
زيرا که همه کار به هنگام برآيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید