شماره ٦٠٨: ما را چه جان باشد که تو بر ما فشانى ناز خود

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ما را چه جان باشد که تو بر ما فشانى ناز خود
بر شير مردان تيز کن چشم شکار انداز خود
صد جانست نرخ ناز تو از بهر جان سوخته
بر چون منى ضايع مکن بشناس قدر ناز خود
جان باختم در کوى تو رنجه شدي، چه کم شود؟
گر طاقت آرى بازييى از عاشق جانباز خود
هر گاه گاهى از دلم خواهم برآرم ناله اى
گه خود به حيرت گم شوم، گه گم کنم آواز خود
بسته نمى گردد شبى چشمم به جز خون جگر
بسته چنين بينم مگر شبها دو چشم باز خود
در دست اندر جان من، کس چون منى باور کند؟
چون کس ندارد درد من، پيش که گويم راز خود؟
خود کشت خسرو خويش را کافتد ترا بر وى نظر
بيهوده تهمت مى نهى بر غمزه غماز خود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید