شماره ٦٤٧: عاشقان نقل غمت با باده احمر خورند

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
عاشقان نقل غمت با باده احمر خورند
گر چه غم تلخ است، بر ياد تو چون شکر خورند
رفت عمر و خارخار نخل بالايت نرفت
اى خوش آن مرغان کز آن شاخ جوانى برخورند
مرده آن قامتم کاندم که بخرامد به راه
مردگان در خاک هر دم حسرتى ديگر خورند
روزها بگذشت و از ما ياد نامد در دلت
اى عفاک الله غم ياران ازين بهتر خورند
خون فرو خوردم، پس آنگه ساقيت گشتم، ازانک
چاشنى ناکرده شاهان شربتى کمتر خورند
گر مرادى نيست، بارى طعنه هم چندين مزن
کس نديده ست اينکه پيش از انگبين شکر خورند
ما ز بهر سوز هجرانيم، کى يابيم وصل
دوزخ آشامان چگونه شربت کوثر خورند
اى ترا خارى به پا نشکسته، کى دانى که چيست؟
جان شيرانى که شمشير بلا بر سر خورند
سوى خسرو هان و هان بويى بياري، اى صبا
هر کجا مستان به کوى بى غمى ساغر خورند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید