شماره ٦٥٣: آن همه دعوى که اول عقل دعوى دار کرد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
آن همه دعوى که اول عقل دعوى دار کرد
ديد چون رويت به عجز خويشتن اقرار کرد
رنج بيدارى شبهاى غم روشن نبود
خفته بودم پيش ازين، هجر توام بيدار کرد
سجه گر زنار شد بر مشکن، اى پرهيزگار
کاينچنين ها آدمى از بهر دل بسيار کرد
درج ياقوت لب ليلى مفرح هست، ليک
کى توان بيچاره مجنون را بدان هشيار کرد
داند آن کز گلرخان خورده ست خارى بر جگر
کز چه بلبل در گلستان ناله هاى زار کرد
دارد اندر دل غبارى وقت تست، اى گريه،هان
کار کن اندر دلش، گر مى توانى کار کرد
سنگدل يارا، اثر در تو نکرد آهى که آن
کشت اهل درد را بيدرد را افگار کرد
با من بيمار شيرين گشت معجون اجل
زانکه عشقت چاشنيى خويش با آن يار کرد
هر چه خسرو پيش ازين در پيش خوبان سجده کرد
پيش محراب دو ابروى تو استغفار کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید