شماره ٦٩٨: سر من به سجده هر دم به ستانه اى درآيد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
سر من به سجده هر دم به ستانه اى درآيد
جگر اندر آستانش به بهانه اى در آيد
قد تست همچو تيرى که درون جان نشيند
چو درون سينه من گذرانه اى در آيد
در کين گشاد چشمت به خيال خود بگو تا
ز پى شفاعت من به ميانه اى در آيد
ز فسانه خواب خيزد، ولى اندر اين که خسپد
اگر اين حکايت من به فسانه اى در آيد
دل من ز زلف و رويت شد اسير و چون نگردد؟
شب ماهتاب دزدى که به خانه اى در آيد
ز غمت چنانست سوزم که زبان کنم تصور
به دهن ز آتش دل چو زبانه اى در آيد
سحرى بود، خدايا که حريف من ز جايى
همه شب شراب خورده سحرانه اى در آيد
صنما، بيا که خسرو ز براى تست هر شب
در ديده باز کرده که فلانه اى در آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید