شماره ٧٠٦: بر رخ همچو مهش طره چون شب نگريد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بر رخ همچو مهش طره چون شب نگريد
انگبين در لب شيرينش لبالب نگريد
چشم بسته مگشاييد مگر بر رويش
آن زمان کش مه نو در ته غبغب نگريد
پيش محراب دو ابروش که طاق است به حسن
عالمى دست برآورده به يارب نگريد
چون بديديد رخش زير زنخدان ببينيد
در ته پاره مقنع چه غبغب نگريد
چشمش از هر مژه اى ساخته مشکين قلمى
مى دهد فتوى خون همه، مذهب نگريد
زلف بر مه زده در خانه دل آمد پيش
نشد از دل، اثر ماه به عقرب نگريد
گاه انگيزش اشهب ز غبار زلفش
همه آفاق پر از عنبر اشهب نگريد
تا شکافى نهد از موى به پاى مرکب
سر آن جعد کشان تا سم مرکب نگريد
اوست نوروز من و چون فتدش جعد به پاى
راست با روز برابر شدن شب نگريد
در گلستان لطافت چو گل نوخيزش
تنک اندام و تنک پوش و تنک لب نگريد
بنده خسرو را در وصف جمالش هر روز
نو به نو دفتر و ديوان مرتب نگريد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید